بود...هست...نیست



هفته پیش سفر بودم هفته پیشتر ازون نیز!

هفته بعد هم مسافرم

باید پروژه‌مو تحویل بدم و تا الان هیچ کاری نکردم:-/

از کاری که میترسی باید بپری توش! هر روز به خودم میگم ولی هنوز جایی وایسادم که پارسال هم ایستاده بودم

بارها و بارها بعد از شروع و انجام کاری وقتی دیدم چقدرآسون بوده قول دادم به خودم دفعه بعد زودتر بپرم ولی باز انگار روی دایو به عمق آب نگاه میکنم و یه قدم میام عقب و تا دست اجبار منو پرت نکنه پایین خودم اقدامی نمیکنم

این روزها که هم جسمی خسته ام هم روحی دائما خودمو عقب و عقب تر میکشم

یا با کتاب یا با فیلم یا .

طبق معمول چند تا هندونه با یه دست برداشتم و هیچ کدومو هم زمین نمیذارم

هم با هیچ کسم میل سخن نیست هم میدونم مخاطبی برای بیان نیست


* یادم اومد امشب جلوی کتابخونه‌مون وایساده بودم و به کتاب‌های خونده و نخوندم نگاه میکردم و میخواستم درباره اثر وضعی تولید کننده روی مصرف کننده بنویسم

** مغزم هنوز درگیر خوابیه که وسط مجلس بهمون حمله شد و پیگیری کمک و وحشت اون لحظه و .

*** باید برای یادآوری خودم یکم بنویسم و پیش نویس نمیکنم که استرس دستم بخوره منتشر بشه رو نداشته باشم:)

****  با روزانه نویسی کنار نمیام و خودم از منتشر کردن این شطحیات عذاب وجدان دارم شمام قطع دنبال بزنین بار روانیم کاهش پیدا بکنه!

***** بعد از دو هزار بار گوش دادن این فکر کنم دیگه وقتشه پروژه‌مو استارت بزنم







"پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین می‌رود" 
_شهید اندرزگو، چریک تنهای انقلاب





برای تحقق اتفاقات عظیم، خون‌های پاک، ضمان وعده‌های الهی‌اند؛ وفدیناه بذبح عظیم.





به بهانه روز زن و به هوای روز مرد


چندی پیش به یاد ایام شباب با دوستی از دوران گذار به بهانه کتاب، چندساعتی کنجی نشسته بودیم و در کمال آرامش صحبت آفاق و انفس میکردیم و گره به الرجال قوامون علی النسا افتاد

طبق تفسیر خاصی دوست میگفت اشتغال، منظور از قوامون است پس چون الان زن و مرد شاغلند، پس حکم نماز جماعت که مرد جلوتر می ایستد و از همین آیه برداشت شده هم نقض میشود

گفتم تفسیر من قوام بودن را تکیه گاه رشد میبیند و همه مناسبات با این رابطه معنی پیدا میکند

هر کاری مانع شکل گیری قوام بودن مرد و رشد پیدا کردن زن میشود، مساله است

چون وظیفه اصلی فکری زندگی بر دوش زن طراحی شده و مرد تسهیل کننده این جریان است، اگر زن رشد نکند زندگی متوقف میشود و اگر مرد قوام نباشد مانع رشد زن است

هر حکمی در خانواده بر همین مبناست؛ زن وظیفه خانه و فرزند ندارد به چه هدفی؟ برای طراحی سبک زندگی

مرد وظیفه برداشتن تمام دغدغه های مادی از روی دوش زن را دارد تا او بتواند بر وظیفه اصلی تمرکز کند

یعنی اگر زنی رشد نکند و ندهد وظیفه اش را انجام نداده و اگر مردی به این رشد کمک نکند قوام نبوده

 و بنظرم تمام قوانین اسلام چرخ دنده اند، یعنی همه باهم جامعه آرمانی تشکیل میدهند و نمیشود با یکی مشکل داشت و یکی را پذیرفت

حداقل میشود صادقانه بگوییم من توان پذیرفتن این حکم را ندارم، نه اینکه از بیخ و بن منکر قوانین و مبدع زمان دار بودن احکام شویم

یک قسمت احکام فهم ابتدایی ماست، یک قسمت تفسیر اشتباه است

حتی حجاب برای من یک حکم درون سازمانی نه است که دخلی به جامعه مردان ندارد!

ولی دائما از همه منبر و رسانه و . که متاسفانه متولیان مردانه دارند، تفسیر مردانه سخیف از حجاب میشنویم

بنظرم درون سازمانی است چون زن ها باهم یک قرار میگذارند که حد متوسط جامعه را از زیبایی و . بالا نبرند!

اعلام اینکه: من میخواهم به عنوان انسان دیده شوم.

اگر توی زیبا به من نازیبا رحم میکنی و متوسط زیبایی جامعه را بالا نمیبری، من هم دیده میشوم با فکرم با هنرم با عملم و من هم شناخته میشوم و من هم زندگی تشکیل میدهم و من هم امنیت جامعه را یک درجه بالا میبرم

در اصل خود زن ها طراح نظام ارتباطی و کیفیت روابطند نه دنیای مردانه

شاید وقتی دیگر که به رشد ن اهمیت داده شد طراحی دنیای نه هم اتفاق بیفتد. 


صحبت ما به درازا کشید و جزییات قشنگتری داشت و به موضوعات بحث برانگیزتری کشیده شد که در این مقال نگنجد

شقشقیه ای بود که هربار با همایشهای مروارید در صدف و جهاد المراه بیرون میزند.


* پیشاپیش میلاد بهترین خانم جهان و روز خانم بودن مبارک



برای زه زه عزیز که رقت قلب آموخت


سخت است برای کسی که میدانی دیگر وجود ندارد تا خیل نامه هایی که برایش و به یادش نوشته شده را بخواند بنویسی.

ژوزه مائورو ده واسسلوس که رویای کودکی و مسیر بزرگسالی اش را در کتابهایش جا داد تا با شریک کردن دیگران در غم بزرگش بار تحمل آنها برایش سبکتر شود

زه زه ی "درخت زیبای من"

زه زه ی عزیز

تلاش تو برای ارتباط و مهربانی بی مرزت همراه با بی رحمی دنیای برزگسالی که قادر به درک کودکی معصومانه ات نبودند در زمانی که از این دنیای صمیمی و ساده فاصله گرفته بودم مرا تکان داد

عطوفت و مهربانی تو و تلاش برای حفظ دلبستگی های عاطفی کوچکت، احساسات انسانی را که قبل از آن مفهومی برایم نداشت برایم معنی کرد

شاید بارها شنیده باشی اما تو برای من مترجم قلب لطیف بودی

شاید اگر تو را نمی شناختم هرگز این من حاضر نمیشدم.


برای تو که شاید هیچوقت نخوانی❤


ممنون از همدم ماه برای دعوت محترمشان‎(:‎

دوست داشتم نامه ای از دکتر یونس و تسنیم بخوانم اگر منت بگذارند 

  

سال نو مبارک


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

قاب چوبی امــــروز گذرگاه آینده اخبار و تازه های دنیای موبایل گاه نوشت averie2lt0kq Site GameLine | Studio وبلاگ کاشت مو درب و پنجره رزین سختی گیر اشعار رضا حیدری نیا